مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد

ساخت وبلاگ

. . و من به حرمتِ دستانت هنــوز عاشقِِ پائیــزم ... . . . ـ مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد...
ما را در سایت مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:17

.آن قدرها همکه می گویندساده نیست ..به لفظ که باشدمی توانی در شعاری ترین حالت ممکنمتقن و مطمئنبایستی و ادعا کنیاگر حس ، حس باشدو اگر دل ، دلندیدن و نبودنهیچ دلیلی بر کمرنگ شدنو عادت کردن نیست ..امااگر ذره ایدر مرور خاطراتمانواقع گرا باشیمکدام یک از مامی تواند مدعی شودکه فاصلهدر روند چگونگی و شدت حس هایشتاثیری نداشته است ..کم ترین بخش اثرشفاصله های سر زدنبه فضاهای مشترکِدیروزهای خاطره سازی است ..همین پیج ها و وبلاگ های خاک گرفتهکه با وقفه ی زیادو تنها در وقت هجومِدلتنگی های فصلی و سالانه و چند سالانهبه سراغشان می رویم ؛گواه تواناتر بودن فاصله ها از ما نیست ؟ ........ + نوشته شده در  یکشنبه هشتم آبان ۱۴۰۱ساعت 22:3  توسط سمیرا فراهی  |  مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد...
ما را در سایت مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:17

..از میان تمام واژه‌های دنیاتنها نام تو را دوست دارم ؛واژه‌ای که مرا به گریه می‌اندازدواژه‌ای که مرا به خنده می‌اندازد .واژه‌ای که طرز ادای حروفش رادوست دارم با چشم‌های خودت ببینیتا خاطره‌ای بردارم از حیرت آشکارت ..منخاطرات زیادی از تو ندارم امّازیاد به تو فکر می‌کنمو از هر خیابانی که می‌گذرم ،قبلاً درحالِ فکر کردن به تو از آن گذشته‌ام..درحال فکر کردن به تو راه می‌روم، آواز می‌خوانمدرحال فکر کردن به تو می‌خوابم، بیدار می‌شومدرحال فکر کردن به تو زندگی می‌کنمدرحال فکر کردن به تویک آن یادم می‌افتد که دیگرچیز زیادی برای تجربه ‌کردن نمانده ‌است ..چیزیبرای تجربه ‌کردن نمانده است ،آن قدر با تو زیسته‌ام بی‌توکه فکر می‌کنم دیگرمی‌توانم بمیرم ... .... + نوشته شده در  سه شنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۱ساعت 9:27  توسط سمیرا فراهی  |  مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد...
ما را در سایت مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:17